اجرامی که از ستاره کوچکتر بوده ودور ستارگان می چرخند.این اجرام از خود نوری ندارند.منظومه شمسی دارای هشت سیاره می باشد.سیاراتی که حول ستاره ای غیر از خورشید یافته شوند به سیارات فرا خورشیدیمعروف هستند.
نخستین فرضیات در مورد چگونگی پیدایش سیارات ریشه در افسانهها و داستانهای قومی وقبیلهای در سالیان ماقبل تاریخ دارد. بهعلاوه، تقریبا تمامی ادیان و آیینهایمذهبی نیز اشاراتی به نحوه خلقت آسمانها و زمین داشتهاند. اما قرنها بعد،ریاضیدانان ومنجمانی همچون کوپرنیک، گالیله و کپلر نخستین افرادی بودند که بهجستجو در مورد دلایل علمی پدیدههای طبیعی از جمله حرکت اجرام سماوی پرداختند. نخستین فرضیه علمی در مورد منشا پیدایش زمین توسط فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی، رنهدکارت (1650-1596 م) ارائه شد. اما از آنجا که در زمان دکارت هنوز نیوتون و نظریهگرانش وی پا به عرصه وجود نگذاشته بودند، وی در ارائه فرضیه خود هیچ جایی براینیروی گرانش به عنوان یکی از عوامل اصلی پیدایش سیارات نگذاشته بود. دکارت معتقدبود نیرو از طریق تماس اجسام با یکدیگر از جسمی به جسم دیگر منتقل میشود و جهان ازذراتی که مانند گردابی در حال چرخش هستند تشکیل شده است. دکارت در فرضیه خود که درسال 1644 میلادی ارائه کرد عنوان داشت خورشید و سیارات در اثر انقباض و تراکم یکیاز همین گردابها که به طور طبیعی در جهان وجود دارند، تشکیل شدهاند. درست یک قرنبعد و در سال 1745، دانشمند فرانسوی، جرج لوییس د.بوفون (1788-1707) فرضیه دیگری رامطرح کرد که بر اساس آن سیارات به دنبال تصادم ستارهای که از نزدیکی خورشید عبورمیکرد با آن به وجود آمدهاند. وی معتقد بود این برخورد سهمگین آسمانی موجب جداشدن تکههای گازی از هر دو ستاره و تشکیل سیارات در منظومه خورشیدی شده که سپس هریک در مدارهایی به دور خورشید قرار گرفتند. طی دو قرن بعد، این فرضیه هر چند سال یکبار توسط دانشمندان زمان طرح میشد و به تناوب مورد تایید قرار میگرفت یا به کلیمردود میگشت. اما فرضیه بوفون مشکلات فراوانی داشت: اندازه ستارگان در مقایسه بافواصل میان آنها بسیار ناچیز است و بنابراین تصادم آنها با یکدیگر امری بسیار نادراست. بر اساس مطالعات کیهانشناسان، از هنگام شکلگیری کهکشان ما در بیش از 10میلیارد سال پیش تا کنون، تعداد ستارگانی که با یکدیگر برخورد کردهاند شاید ازتعداد انگشتان یک دست نیز کمتر باشد. از سوی دیگر، ذرات گاز و غباری که بر اساسنظریه بوفون در این تصادم از خورشید و ستاره مهاجم جدا شده بودند آنقدر داغ و باحرارت بالا بودند که امکان تراکم آنها و تشکیل سیارات را به حداقل میرساند. با همهاین اوصاف، اگر هم سیارات میتوانستند بر اساس این فرضیه تشکیل شوند، هرگزنمیتوانستند در مدارهای پایداری به دور خورشید قرار گیرند. فرضیاتی که توسط دکارتو بوفون ارائه شدند، دو تفاوت عمده با یکدیگر دارند و آن ماهیت آنهاست. فرضیهدکارت، فرضیهای تکاملی است که در آن خورشید و سیارات به تدریج و در فرایندی تکاملیبه وجود آمدهاند. اگر فرضیه وی صحیح باشد، ستارگانی که در اطراف آنها سیاراتی وجوددارند باید در جهان به وفور یافت شوند. از طرف دیگر، فرضیه ارائه شده توسط بوفوناتفاقی است که بر اساس آن سیارات به طور تصادفی و در اثر یک اتفاق به وجود میآیند. بنابر این فرضیه، منظومههای خورشیدی باید بسیار نادر باشند. گرچه فرضیههای دکارتو بوفون امروزه مردود اعلام شدهاند، اما زحمات این دو دانشمند در معطوف ساختنافکار سایر دانشمندان به چگونگی پیدایش سیارات را نباید نادیده گرفت. نظریاتی که درحال حاضر در مورد پیدایش سیارات مورد قبول دانشمندان هستند گرچه با دو فرضیه فوقبسیار متفاوتند اما میتوان گفت تا حدی تلفیقی از این دو فرضیهاند چرا که غالبانظریاتی تکاملی همراه با وقوع وقایعی تصادفی و نادر هستند. ریشههای نظریه کنونیپیدایش سیارات که در ادامه به آن میپردازیم را باید نتیجه تحقیقات منجم وریاضیدان فرانسوی، پیر سیمون د.لاپلاس دانست. در سال 1796 وی با تلفیق فرضیه دکارتو قوانین گرانش نیوتون موفق به ارائه مدلی شد که بر اساس آن ابری از ماده در حالچرخش که بر روی نیروی گرانش خود در حال تراکم و مسطح شدن به شکل قرصی از گاز بود رابه تصویر کشید و به این ترتیب پایههای نظریه کنونی را بنا نهاد. در مدلی که لاپلاساز پیدایش سیارات ارائه کرده بود، بنابر اصل پایداری اندازه حرکت زاویهای، هرچهاین قرص چرخان گازی کوچکتر میشود، سرعت چرخش آن بیشتر میگردد. وی معتقد بودهنگامی که این قرص چرخان به بیشترین سرعت خود میرسد، شروع به برونپاشی لایههایخارجی خود میکند که این لایهها سرانجام تشکیل حلقههایی از ماده میدهند. اینفرایند آنقدر ادامه مییابد که حلقههای متعددی در فواصل مختلف تشکیل میشوند و درنهایت با متراکم شدن مواد تشکیل دهنده آن حلقهها، سیاراتی تشکیل میشوند که همگیبه دور خورشیدی که در مرکز این قرص گازی متولد شده است، در حال چرخشند. این فرضیهکه به نظریه سحابی مشهور است بعدها با اندک تغییراتی مورد قبول اکثر دانشمندان قرارگرفت. یکی از اشکالات عمده مدل لاپلاس این بود که خورشید به عنوان مرکز ابری کهموجب تشکیل آن و سیارات اطرافش شد دارای بیشترین اندازه حرکت زاویهای بود، حالآنکه بعدها و پس از مطالعه اولیه سیارات و خورشید، دانشمندان دریافتند سیاراتمنظومه شمسی بیشترین اندازه حرکت زاویهای منظومه را دارا هستند. از آنجا که فرضیهسحابی لاپلاس در توجیه مشکل اندازه حرکت زاویهای اجرام منظومه شمسی با شکست رو بهرو شد، توجه دانشمندان در طی یک قرن پس از آن مجددا به نظریه بوفون معطوف گردی